چهارشنبه سوری مبارک
چهارشنبه سوری مبارک
چهارشنبه سوری ــ در تمدن ایران باستان از چهار جشن آتش بازی زمستانی اطلاع داریم.
1 ــ اول دی یلدا، (به معنی تولد).
2 ــ جشن دهم دی ماه، ( 10 روز پس از تولدی دیگر).
3 ــ دهم بهمن جشن سده، (چهل روز پس از تولدی دیگر).
3ــ چهارشنبه صوری هفته آخر اسفند ماه.
مراسمی که در این جشنها اجرا می شده است عبارتند از:
1 ــ پاک ساختن خانه و زندگی.
2 ــ فروکشتن و باز افروختن آتش.
3 ــ شرکت در آیین با صورتکها.
4 ــ نبرد میان گروه های متقابل.
5 ــ بر پا کردن سازها و نمایش ها و انجام دادن عمل ارجی و میر نوروزی.
در ایران باستان و هنوز هم در ایران، به هنگام نوروز بسیاری از این آیین ها اجرا می شود. پاکیزه ساختن خانه و کاشانه، که آن را خانه تکانی می نامیم عمومیت دارد. افروختن شمع تازه بر سر سفره عید یا روشن کردن چراغ بازمانده آیین افروختن آتش نو است. از سنت راه افتادن دسته ها با صورتک های سیاه، آنچه در ایران باز مانده مراسم حاجی فیروز است. در مورد مسابقات و زور آزمایی ها، که نماد نبرد خدایان و دیوان است، می توان هنوز هم به روستا ها رفت، و به تماشای این نبردها نشست. ادامه و مشروح در: http://cae.blogfa.com/post/113.
جالب ــ در زمانی که پیام کوتاه نوروزی را تایپ می کردم، یکی از دوستان و علاقمندان به وبلاگ، که دانشجوی جوانی است، از من پرسید: چرا شما سال را نام گذاری نمی کنید؟ مثلاً این سال را سال تغییر بنامید؟ در پاسخ به او گفتم، نام گذاری سال نمی تواند بر اساس شعار و الکی و دلخواه باشد، باید اصول علمی و اجتماعی رعایت شود، منجمله: نجوم، تاریخ اجتماعی، روان شناسی، موقعیت در جامعه، و... اینها خود نیازمند یکسال تحقیق و بررسی توسط حرفه ای هاست، که نام برای سال جدید انتخاب کنند. ما در این وبلاگ دوست داریم، بنا به تعاریف علم، سبک کاری که زیر بنای دانش تخصصی داشته باشد را رعایت کنیم.
فلسفه چهارشنبه سوری به روایت شاهنامه فردوسی
سور به معناى میهمانى و جشن مى باشد، اما چرا چهارشنبه سورى و چرا آتش برافروختن و چرا از روى آتش پریدن؟
براساس سروده هاى پیروز پارسى، حکیم فردوسى، سیاوش فرزند کاووس شاه در هفت سالگى مادر را از دست مى دهد. پادشاه همسر دیگر را برمى گزیند، سودابه که زنى زیبا و هوسباز بود عاشق سیاوش مى شود:
* یکى روز کاووس کى با پسر <><> نشسته که سودابه آمد ز در *
* زنـاگـاه روى سیاوش بدید <><> پراندیشه گشت و دلش بردمید *
* زعشق رخ او قرارش نماند <><> همه مهر اندر دل آتش نشاند *
سودابه در اندیشه بود تا به گونه اى سیاوش را به کاخ خویش بکشاند، دختر زیبا و جوان خود را بهانه حضور سیاوش کرده و او را فرا خواند:
* که باید که رنجه کنى پاى خویش <><> نمائى مرا سرو بالاى خویش *
* بیاراسته خویش چون نو بهار <><> بگردش هم از ماهرویان هزار *
آنگاه که سودابه سیاوش را در کاخ خویش یافت به او گفت:
* هر آنکس که از دور بیند ترا <><> شود بیهش و برگزیند ترا *
* زمن هر چه خواهى، همه کام تو <><> بر آرم ، نپیچم سر از دام تو*
* من اینک به پیش تو افتاده ام <><> تن و جان شیرین ترا داده ام *
سودابه پس از این که از مهر و عشق خود به سیاوش مى گوید، و همزمان به او نزدیک مى شود. ناگاه او را در آغوش کشیده و مى بوسد.
* سرش تنگ بگرفت و یک بوسه داد <><> همانا که از شرم ناورد یاد *
* رخان سیاوش چو خون شد ز شرم <><> بیاراست مژگان به خوناب گرم *
* چنین گفت با دل که از کار دیو <><> مرا دور داراد کیوان خدیو *
* نه من با پدر بى وفائى کنم <><> نه با اهرمن آشنائى کنم *
سیاوش با خشم و اضطراب و دلهره به نامادرى خود گفت:
* سر بانوانى و هم مهترى <><> من ایدون گمانم که تو مادرى *
سیاوش خشمناک از جاى برخاسته، و عزم خروج از کاخ سودابه را کرد. سودابه که از برملا شدن واقعه بیم داشت، داد و فریاد کرد و درست بسان افسانه یوسف و زلیخا دامن پاره کرده، و گناه را به سیاوش متوجه کرد … بارى سیاوش به سودابه مى گوید، که پدر را آگاه خواهد کرد:
* از آن تخت برخاست با خشم و جنگ <><> بدو اندر آویخت سودابه چنگ *
* بدو گفت من راز دل پیش تو <><> بگفتم نهانى بد اندیش تو *
* مرا خیره خواهى که رسوا کنى؟ <><> به پیش خردمند رعنا کنى؟ *
* بزد دست و جامه بدرید پاک <><> به ناخن دو رخ را همى کرد چاک *
* برآمد خروش از شبستان اوى <><> فغانش زایوان برآمد بکوى *
در پى جار و جنجال سودابه، کیکاووس پادشاه ایران از جریان آگاه شده، و از سیاوش توضیح خواست، سیاوش به پدر گفت که پاکدامن است، و براى اثبات آن آماده است، تا از تونل و راهرو آتش عبور کند. سیاوش گفت: اگر من گناهکار باشم، در آتش خواهم سوخت، و اگر پاکدامن باشم از آتش عبور خواهم کرد.
* سیاوش بیامد به پیش پدر <><> یکى خود و زرین نهاده به سر *
* سیاوش بدو گفت انده مدار <><> کزین سان بود گردش روزگار *
* سیاوش سپه را بدا نسان بتاخت <><> تو گفتى که اسبش بر آتش بساخت *
* زآتش برون آمد آزاد مرد <><> لبان پر ز خنده برخ همچو ورد *
* چو بخشایش پاک یزدان بود <><> دم آتش و باد یکسان بود *
* سواران لشکر برانگیختند <><> همه دشت پیشش درم ریختند *
سیاوش به تندرستى و چاپکى و چالاکى، به همراه اسب سیاهش از آتش عبور کرد، و تندرست بیرون آمد.
* یکى شادمانى شد اندر جهان <><> میان کهان و میان مهان *
* سیاوش به پیش جهاندار پاک <><> بیامد بمالید رخ را به خاک *
* که از نفت آن کوه آتش پَـرَست <><> همه کامه دشمنان کرد پست *
* بدو گفت شاه، اى دلیر جهان <><> که پاکیزه تخمى و روشن روان *
* چنانى که از مادر پارسا <><> بزاید شود بر جهان پادشا *
* سیاوخش را تنگ در برگرفت <><> زکردار بد پوزش اندر گرفت *
* مى آورد و رامشگران را بخواند <><> همه کام ها با سیاوش براند *
* سه روز اندر آن سور مى در کشید <><> نبد بر در گنج بند و کلید! *

این اتفاق و آزمایش عبور از آتش در بهرام شید (سه شنبه) آخر سال روى داده بود، و از چهارشنبه تا ناهید شید (جمعه یا آدینه)، جشن ملى اعلام شد، و در سراسر کشور پهناور ایران به فرمان کیکاووس سورچرانى و شادمانى برقرار شد، و از آن پس به یاد عبور سرفرازانه سیاوش از آتش همواره ایرانیان، واپسین شبانه بهرام شید (سه شنبه شب)، را به یاد سیاوش و پاکى او با پریدن از روى آتش جشن مى گیرند. (منبع اینترنت)
















