سخن وبلاگ

گفتمان درباره تاریخ تالار ارگ ایران ویژه پیگیران وبسایت ارگ ایران است.  یکی از مهمترین و اساسی ترین پیشبرد دانش،  گفتگو و تبادل دیدگاه ها در علوم است،  البته باید بشیوه کاملاً دمکرات و احترام متقابل انجام شود،

اسکندر تاریخ ایران، الکساندر یونانی نیست

 

     اسکندر تاریخ ایران، الکساندر یونانی نیست آنچه ما ایرانیان را در طول تاریخ نگه داشته،  تنها موقعیت جغرافیایی نبوده،  بلکه حس میهن و هم میهن دوستی است،  ایرانی در هر کجا باشد آب و غذای ایران را دوست دارد و می خواهد،  و همیشه از ایران یاد می کند،  و از افتخارات تاریخی کشورش می گوید.  هر چند در یکی دو قرن گذشته استعمار باعث شده بیشتر خاک ایران از دست برود،  و فقط نقش گربه ای برای ما بماند،  ولی جوانان باهوش ایرانی می توانند با کار فرهنگی،  تمام ایران تاریخی و شیر ژیان را باز یابند.  این یک داستان و خواب خوش نیست،  انجام پذیر است،  فقط کار و تلاش و یکدلی در محیط دمکرات می خواهد،  بیایید اندیشه هایمان را بمیان بگذاریم،  و از دل آن نیرو و دانش ایرانی بسازیم.

اسکندر تاریخ ایران

اسکندر تاریخ ایران

تصویر لوگو در گفتگو های تاریخی شرکت کنید.

گفتمان درباره دروغ های تاریخ

      از کلیه عزیزان علاقمند به افشای دروغ های تاریخ،  و برداشت دروغها از تاریخ شیرین کشور عزیز مان ایران،  و علاقمند به پژوهش واقعیت های تاریخ،   دعوت می کنیم در این تارنما با ما باشند. 

      تاریخ هویت ملتهاست،  از مردم یک خانواده و روستا گرفته،  تا یک کشور و قاره،  ما باید درباره تاریخمان بگوییم و بنویسیم،  و در بحث های تاریخی شرکت کنیم.  باید از تاریخ بخوبی و بدرستی دانست،  تا بتوان برای آینده برنامه ریزی کرد.  بزرگان تاریخ ایران گفته و نوشته اند،  ایران از آن همه است،  پارسها، تورانیها، مادیها، ارومیها،  و همه مردمانی که شکیل ترین سرزمین موزائیکی را در بهترین جایگاه گیتی،  گرد و گردان کرده اند.  واقعیت ایران و معنی نام ایران در اینجا.

اسکندر تاریخ ایران

تصویر جلد کتاب،  عکس شماره ۶۱۰۰.

نام کتاب:  اسکندر تاریخ ایران،  الکساندر یونانی نیست،     پژوهش:  پرنیان حامد.

پرنیان حامد:  با درود به وطن پرستی چون شما آقای راوید

 

ردیف

موضوع

تعداد پست

۱

تاریخ نام های جغرافیایی و هویت مکانها

۱  پست

۲

تاریخ طوفان بزرگ در ایران

۱  پست

۳

مستند تاریخ و تحلیل لوح های بابلی

۱  پست

۴

پرسشها و پاسخها درباره اسکندر تاریخ ایران

۱۵  پست

۵

وبلاگ گفتمان درباره اسکندر مقدونی

 

اسکندر تاریخ ایران

گفتاری از بانوی پژوهشگر گرامی پرنیان حامد

   خواننده عزیز،  آنچه بد آهنگی و ناهمگونی از تاریخ روزگاران گذشته بدست ما میرسد،  نتیجه بد کنشی در ضمیر بشر است،  که به تعبیر خود با سوء استفاده از تفسیر یا دخل و تصرف در واقعیات به مزایای مادی یا ارضاء تعصبات مذهبی یا ملی خود پاسخ داده است.  والا گذشتگان زیسته اند و سال و ماهی در آن هدر است،  چه بد کار و چه نکو نام حقیقت دوران خویش بوده اند،  و این حقیقت می توانسته بی کتمان در دوران سیال باشد.  آنچه ما امروز به دست داریم در نتیجه سوء تفسیر ها و... دارای زعماتی است،  که ما را روز به روز به تاریکی بیشتر می کشاند.   روشن ساختن تاریخ گذشتگان باید به دست مورخانی انجام شود،  که خود را از تعصبات و جذب مادیات بر کنار دارند و بیانگر روشن وقایع باقی بمانند،  و خوانندگانی که در روشنی و بی غرضی آن را اشاعه دهند.  سوال اصلی این است که آیا بشر امروز بدان پایه رسیده است،  که در کشف حقایق این اندازه روشن و آزاد باشد؟

      تقدیم به نیک اندیشان جهان:

"اسکندر تاریخ ایران،  الکساندر یونانی نیست"

   ضمن درود به وطن پرستی چون آقای انوش راوید،  در باب دروغ هایی  که در تاریخ ایران به دلایل مختلف شکل گرفته است،  در مورد ایرانی بودن شخصیتی با نام اسکندر،  شخصا پاسخ گوی پرسش های خوانندگان این وب و کتاب می باشم.  به پاینده گی کشور زیبا و عزیزمان ایران،

پرنیان حامد

     در باب دروغ هایی  که در تاریخ ایران به دلایل مختلف شکل گرفته است،  در مورد ایرانی بودن شخصیتی با نام اسکندر به استناد متون باقی مانده به زبان پهلوی:  =  اوستا,  یادگار زریران,  زند وهومن یسن,  کارنامه اردشیر پاپکان,  مینوی خرد,  بندهش،  ....  سنگ نوشته های باقی مانده در ایران،  معابد میترایی در اروپا، ....  تاریخ ایران:  =   تاریخ بلعمی بلعمی,  تاریخ الرسل و ملوک (محمد بن جریر طبری),  آثار الباقیه (ابوریحان بیرونی)،  ....  ادبیات و اسکندر نامه های ایرانی:  =  شاهنامه فردوسی,  دارب نامه (طرسوسی),  اسکندر نامه (عبدالکافی بن ابی البرکات)،  کتاب "سفر جنگی اسکندر مقدونی،  درون ایران و هندوستان بزرگتری دروغ تاریخ است" استاد  احمد حامی،  کتاب "کارنامه به دروغ" بانو پوران فرخزاد،  کتاب "اسکندر تاریخ ایران, الکساندر یونانی نیست"  نوشته این حقیر،  که دو ماه پیش در تهران منتشر شد.

      * کتاب نگاهی است پژوهشی به واقعیت شخصی،  که نام او در تاریخ ایران با عنوان اسکندر آمده است.  شخصیت قدرتمندی که به استناد متون پهلوی, کتیبه و معابد موجود در ایران و اروپا و...,  فتح کامل اروپا را در کارنامه فتوحات به همراه دارد،  و ایران سرزمین مادری و وطن او می باشد.  حائز اهمیت است،  اختلاف زمانی،  که در این کتاب از روی اسناد یاد شده به اثبات رسیده است, خود دلیلی بر یکی نبودن دو شخصیت یعنی اسکندر ایرانی و الکساندر یونانی می باشدفردوسی این مرد وطن پرست،  سرگذشت  اسکندری را بیان کرده،  که در سال ۷۳ ق.م،  بوده است،  و نه یونانی که به سال ۲۳۰ ق.م،  می زیسته،  و همانا فرضیه الحاقی بودن اسکندرنامه شاهنامه فردوسی،  به استناد مدارک این کتاب بی اساس بوده،  و جمع آوری اسنادی تاریخی و فرهنگی از سرزمین مان ایران, بیانگر این مدعی است.

   مقدمه این کتاب:

   خواننده عزیز،  آنچه بد آهنگی و ناهمگونی از تاریخ روزگاران گذشته بدست ما میرسد،  نتیجه بد کنشی در ضمیر بشر است،  که به تعبیر خود با سوء استفاده از تفسیر یا دخل و تصرف در واقعیات به مزایای مادی یا ارضاء تعصبات مذهبی یا ملی خود پاسخ داده است.  والا گذشتگان زیسته اند و سال و ماهی در آن هدر است،  چه بد کار و چه نکو نام حقیقت دوران خویش بوده اند،  و این حقیقت می توانسته بی کتمان در دوران سیال باشد.  آنچه ما امروز به دست داریم در نتیجه سوء تفسیر ها و... دارای زعماتی است،  که ما را روز به روز به تاریکی بیشتر می کشاند.   روشن ساختن تاریخ گذشتگان باید به دست مورخانی انجام شود،  که خود را از تعصبات و جذب مادیات بر کنار دارند و بیانگر روشن وقایع باقی بمانند،  و خوانندگانی که در روشنی و بی غرضی آن را اشاعه دهند.  سوال اصلی این است که آیا بشر امروز بدان پایه رسیده است،  که در کشف حقایق این اندازه روشن و آزاد باشد؟

   شخصا پاسخ گوی پرسشهای خوانندگان این صفحه می باشم.  به پاینده گی کشورمان ایران.   پرنیان حامد.

تقدیم به نیک اندیشان جهان:

اسکندر تاریخ ایران،  الکساندر یونانی نیست

      با توجه به اینکه در این کتاب,  به علت ارائه اسناد فراوان ممکن است سر در گمی خواننده عزیز را به همراه آورد,  و از آنجا که هدف اصلی این پژوهش,  روشنگری برای تمامی قشر های جامعه می باشد,  کوتاه و خلاصه آنکه:

      شخصی که در تاریخ ایران با نام اسکندر از او یاد شده است,  نه تنها یونانی نیست,  بلکه یک ابر مرد تاریخ ایران , از نژاد مادها و مذهب میترائی بوده است,  که همچون دیگر دلاوران ایرانی, رستم, اسفندیار, گیو, کی خسرو (هوخشتره), کورش کبیر ... از افتخارات این مرز و بوم می باشد.  این دلاور ایرانی فاتح اروپای امروزی نیز بوده است....  آگاه باشید که  با تغییرات و دستکاری در تاریخ قدیم ایران,  آنچه در غرب ایران امروز اتفاق افتاده است,  به شرق برده اند.  تمامی نام مکان های تاریخ ایران را دگرگون کرده اند.  با تغییرات و دستکاری در زمان اتفاقات, زمان تاریخ ایران را به هم ریخته اند.  تاریخ قدیم ایران را که تنها تاریخ واقعی قدیم جهان است,  تبدیل به افسانه کرده اند,  تا فتوحات ایرانیان را در اروپا تحریف سازند.

      در این کتاب در فصل مکانها, این درهم ریختگی و جابجایی نام های شهرها بررسی شده است.  همچنین در فصل تاریخ سنتی ایران مسئله اختلاف زمان مطرح شده,  و با اسناد ارائه شده,  سعی شده است واقعیت نوشته های قدیمی ایرانی چون شاهنامه فردوسی,  تاریخ بلعمی,  بندهش ... را که به علت غیر منطقی بودن فاصله ها و زمانها تبدیل به افسانه شده اند,  به اثبات رسانم. همچنین با مقایسه گفته های تاریخ قدیم ایرانی و اسنادی که از حفاریها در جهان کشف شده است, واقعی بودن نمادهایی چون جمشید, ضحاک, فریدون, ایرج, کی خسرو, و تمامی اسامی دیگر تاریخ ایران تا به زمان اسکندر در این کتاب به اثبات رسیده است.

      کورش کبیر هخامنشی,  البته از بزرگترین افتخارات این مرز و بوم است,  اما او نیز همچون فردوسی, ابوریحان بیرونی, بلعمی, طبری ... , شما و من,  وارث و حافظ فرهنگ و تمدن بزرگی بود که از گذشتگانی همچون جمشید, رستم, گیو, کی خسرو (جد بزرگ او) و هزاران دلاور و شخصیت  تاریخ ایران,  که  متاسفانه ما آنان را افسانه انگاشتیم,  به او رسیده بوده است.  اگر هرودوت یونانی را پدر تاریخ جهان گفته اند!  خود هرودوت میگوید: "به گفته ایرانیان،  که در تاریخ تبحر دارند"  ماخذ تاریخ هرودوت تاریخ ایران است.  و دریغا که ما ایرانیان تاریخ واقعی جهان را که به همت بزرگانی چون فردوسی, ابوریحان بیرونی, بلعمی, طبری..... در دسترس ماست افسانه پنداشتیم, و از یاوه های مفسرین تاریخ یونان و اروپا برای خود تاریخی جدید خلق کرده,  به هیچ افتخار می کنیم!

      در این کتاب با بررسی شخصیت, ملیت و مذهب اسکندر با مدارک ارائه شده از تاریخهای بعد از اسلام, نوشته های پهلوی بازمانده از قبل از اسلام ...,  ایرانی بودن این فرد به اثبات رسیده است.  برای جستجوی علت حمله او,  یا بهتر بگوییم علل این دگرگونی در ایران,  خاندان هخامنشی, خاندان هوو, اختلاف نژادی در ایران (پارسها و مادها),  اختلاف مذهبی دو کیش زردشتی در ایران (میترائی و مزدایی), زمان واقعی ایجاد ملوک الطوایفی در ایران, بررسی خاندان اشکانیان و زمان واقعی شکل گیری این خاندان در ایران,  بررسی شده و اسناد لازم ارائه شده است. همچنین روایات و اسنادی از اعمال اسکندر در ایران, و پس از آن با مقایسه گفته های تاریخ قدیم ایران و آنچه در اروپا کشف شده است, سفر او به اروپا و فتح این ناحیه توسط ایرانیان به اثبات رسیده است.

      با بررسی شخصیت افسانه ای در اروپا با نام یولیوس کیسر که همان ایلیوس کی سر پارسی است و بررسی مکان روم واقعی در گفته های تاریخ که به نظر مدائن امروزی می باشد,  و مقایسه افسانه های اروپایی در مورد این شخص با شاهنامه فردوسی در مورد اسکندر و اسناد ارائه شده,  می توان باور کرد,  اسکندر تاریخ ایران همان کی سر (لقب پادشاهان ماد) ایلیوس ( پسر خورشید، خدا در آیین میترایی) رومی از مدائن است,  که از نژاد گیو, گودرز و کاوه آهنگر است.  چه میتری دات (مهرداد) اشک هفتم یا کی سر ایلیوس همان اسکندر تاریخ ایران باشد و چه نباشد,  در هر حال اسکندری که نام و اعمال او در تاریخ ایران آمده است,  با الکساندر یونانی هیچ ارتباطی ندارد.  نه شجره نامه او از یونی آن بوده است,  نه مذهب او میترایی,  از مذاهب یونانیان است و نه متولد جزایر دریای اژه (یونان امروزی ) بوده است.  الکساندر یونانی,  با بررسی هایی که در این کتاب انجام شده است و با مدارک و اسناد ارائه شده,  تنها می تواند کهرم (کی هروم) پسر ارجاسپ باشد,  که او را هم پس از کلیه فتوحاتش, اسفندیار شکست داده است.

      پیوند زدن سرگذشت اسکندر,  این ابر مرد تاریخ ایران,  با کهرم پسر ارجاسپ,  به علت یکی بودن لقب آنان یعنی کی هروم (پادشاه هروم = روم ),  دستبرد گریش ها  greece  (به گفته ما ایرانیان یونانیان ساکن دریای اژه) از تاریخ ایران محسوب می شود.

      باشد که بزرگان این مرز و بوم با انتقادات و راهنمایی هایشان مرا در راه این روشنگری یاری دهند.

 

 مستند نقد و بررسی ترجمه لوح های بابلی مرتبط با الکساندر

      بر آن شدیم که از تاریخ سرزمین خود پاسداری کنیم،  با امکانات کم و بدون پشتیبان.  جای بسی خوش حالیست که هر روز جمعی بدون چشم داشت،  و با علاقه مفرط،  بیاری مان می آیند.

      از آقای نوید صلح دوست،  سپاسگزارم که در نهایت حوصله و دقت،  کوشش نمودند تا اینگونه تصویر و فریاد مان را بگوش جهانیان برساند.

پرنیان حامد

اسکندر تاریخ ایران

توجه:  جهت دیدن یا دانلود روی عکس کلیک کنید.

کلیک کنید:  مستند با زیر نویس انگلیسی

 

کلیک کنید:  یونان باستان

کلیک کنید:  پاسخ های کوبنده بانوی گرامی

    توجه ۱:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

   توجه ۲:  مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ،  توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر،  بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند،  از این نظر هیچ مسئله ای نیست،  و باعث خوشحالی من است.  ولی عزیزان توجه داشته باشند،  که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب،  به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند:   http://arq.ir.

از الکساندر مقدونی تا اسکندر ایرانی

 

از الکساندر مقدونی تا اسکندر ایرانی

 
خبرنگار امرداد: سپینود جم

کانون ایران بزرگ فرهنگسرای ابن سینا، نشستی را در پیوند با داستان اسکندر در تاریخ‌نگاری ایرانیان برگزار کرد. در این نشست پرنیان حامد پیرامون داستان اسکندر به سخنرانی پرداخت.

نشست داستان اسکندر چهارشنبه هشتم دی‌ماه 1395 خورشیدی، ساعت 17 در فرهنگسرای ابن سینا برگزار شد. از دیگر برنامه‌های این نشست شاهنامه‌خوانی بود.  

بخشی از سخنرانی مهندس پرنیان حامد درباره‌ی داستان اسکندر در ایران و شاهنامه را در زیر می‌خوانیم.

هر قوم کوشش دارد گذشتگان خود را ارج شمارد و بدان‌ها فخر کند. حفظ میراث گذشتگان گاه به ساخت میراث برای گذشتگان تبدیل می‌شود و چون کار بر مقایسه پی می‌گیرد به مرحله  ناهنجار سوق داده می‌شود، مثل دزدی فرهنگی، یا تخریب فرهنگ رقیب و این همه وقتی اتفاق می‌افتد که رقیب دارای فرهنگ غنی گذشته باشد و حفظ و حراستی هم در کار نباشد و این همان است که در این مرز و بوم در سطحی وسیع به وفور رخ داده است.

 در یک پژوهش تاریخی به "چرا "هایی می‌رسیم که تماما بی پاسخ مانده‌اند.

آیا در دو قرن گذشته هیچ‌کس در این آب و خاک برای حفظ و حراست از میراث ما قدم به پیش ننهاده است؟

 در کشورهای دیگر  مجسمه‌ای گچی را چنین تزیین می‌کنند، برایش باغ و گلکاری اختصاص می‌دهند و آن را میراث فرهنگ گذشتگان معرفی می‌کنند.

 چرا این مرد در موطن به کوه خفته، از دیار دیگر و نام دیگر معرفی شده است؟

کدام اسکندر گجستک و جانشینانش در سال 153 ق.م، در بیستون بودند که مجسمه و ساخت آن به این افراد نسبت داده می‌شود؟

چرا زیر مجسمه منسوب به «هرکول یونانی»، نام ایزد بهرام ایرانی توسط اشکانیان مکتوب است؟

مجسمه ایزد بهرام که از میشان به  تیریه جابجا می‌شود چه ارتباطی به کشور یونان امروزی دارد؟

صورت مجسمه بیستون و نماد جهان در دست اودر میان صخره‌ها و سنگ‌ها، همچنین تشابه عجیبی به کنده کاری زایش مهر، از سنگ در معبد دیبورگ آلمان دارد.

اصلا یک نفر در آخر  به ما بگوید چرا مجسمه  ایزد بهرام  ایرانی یا مهر ایرانی، ساخته شده به سال 153 ق.م توسط اشکانیان  بالای کوه، باید نشان  حمله‌ی الکساندر مقدونی در سال 330 ق.م  به ایران باشد؟

به من آموختید الکساندر مقدونی  همان اسکندر است که  ایران را فتح کرد. در باب اسکندر مورخین ایران تحقیق کردم هیچ تشابهی بین زمان، مکان، نژاد  و اعمال اسکندر با الکساندر مورخین یونانی نیافتم.

اسکندر ما 65 ق.م است الکساندر یونانی ها 330 ق.م

اسکندر ما فاتح ربع شمال غربی آبادانی جهان است، الکساندر یونانی‌ها فاتح جنوب شرقی.

هیچ‌کدام از داده‌های تاریخ ایران با نژاد الکساندر مورخین یونانی هم‌خوانی  ندارد؟

 نه داراب و نه خاندان حضرت ابراهیم هیچ‌کدام یونانی یا اهل کشور مقدونیه و یونان امروزی نبودند.

به اشتباه و با برداشت غلط از روی گفته‌های تاریخ ایران، در باب اسکندر مکتوب کردند الکساندرمقدونی در ایران شهرها ساخته است یکی از آنها گویا «جی» در اصفهان است.

 آثار این شهر به سبک یونانی، کجای اصفهان است؟ دریغ از یک دیوار به سبک یونانی و مقدونی در کل کشور ایران که مربوط به سال 330 ق.م باشد.

به اسناد باستان‌شناسی ارائه شده در این باب رجوع شد. مجسمه و سکه‌هایی نشان دادند گفتند همه آن‌ها الکساندر مقدونی است.

آیا صورت مجسمه منسوب به الکساندر موزه استانبول کشور ترکیه با صورت کاشی کاری منسوب به الکساندردر پومپی  یک صورت است که هر دو الکساندر مقدونی باشند؟

صورت مجسمه موزه استانبول در  ترکیه مشابه صورت مجسمه مهر در اروپا است.   

دورااروپوس   Dura Europos   صورت کاشی کاری پومپی  مشابه صورت سنگ لوح معبد در سوریه و این دو شخص نا مشابه، که هیچکدام به سکه ها هم شباهتی ندارند، هر دو و همه، همان الکساندر مورخین یونانی تفسیر می‌شوند.

این تناقض‌ها سند است ؟

اما محکم ترین به اصطلاح سندی که تا به امروز در باب این قهرمان خیالی به ما ارائه دادند لوح‌های بابلی بودند این لوح‌ها به دقت بررسی شد. این لوح‌ها که به صورت بسیار عجیبی شکستگی و خوردگی  دارند در ترجمه‌ی اولیه نه تنها سند ورود شخصی به جایی نیست، بلکه سر لوحها و نام های باقی مانده تاکید بر زمانهای مختلف، شاهان مختلف و وقایع مختلف می‌کنند.

چگونه ممکن است لوحی که شاه سر لوح؛ ارسس پسر اخوس یعنی در بهترین حالت ارشک پسر اردشیر سوم هخامنشی است، از مرگ الکساندر یا دوست او  در بابل خبر دهد؟

آن‌چه از آن به عنوان سند الکساندر مقدونی یاد می‌‌کنند در حقیقت تنها تفسیر مترجمی است که از روی تعصبات شخصی لوح شاهان مختلف هخامنشی و وقایع  اتفاق افتاده در زمان‌های مختلف را به حدس و تنها  به استناد  تعصبات مغزی شخص خودش، به الکساندر مقدونی نسبت می‌دهد.

چه کسی پاسخ گوی چنین تناقضاتی است ؟

جالب آن‌که در باب سوختن تخت جمشید خوب است بدانیم  علاوه بر اسنادی چون تحقیقات مهندس احمد حامی در باب سنگ‌شناسی و کتیبه ساسانیان در این مکان، که خبر از بر پا بودن این قصر در زمان ساسانی می‌دهد و گویای نسوختن قصر است. خود این لوحها سندی مسلم بر نسوختن این منطقه است.

مطابق با جدول خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی  ناسا  20 سپتامبر و 5 اکتبری که روی لوح   36390 مکتوب است  در سال 330 قبل از میلاد است نه سال 331  این تاریخ  بر سر لوح  36304 هم رسما مکتوب است و هفت سال حکومت الکساندر مکتوب بر لوح 35603 تاییدی دیگر بر همین گفته است جالب ان  که مترجم با این همه سند به جای تجدید نظر در تاریخ 331 جلوی 7 سال حکومت الکساندر ازعلامت سوال استفاده می‌کند، که البته  ما به خوبی متوجه هدف مترجم از آوردن علامت سوال در مقابل عدد 7  هستیم. مترجم  با گذاشتن این علامت می‌خواهد به هر طریقی سال 331 را حفظ کند چرا که اگر سال ورود الکساندر به بابل همانطور که در لوح آمده330  در نظر گرفته شود آن‌وقت به استناد گفته مورخین یونانی این شخص نمی توانسته 6  ماه قبل از زمان ثبت شده وارد تخت جمشید شده و این محل را آتش زده باشد.

تکرار می کنم چه کسی پاسخ گوی چنین تناقضاتی است؟

این مفسرین و مترجمین حتی پایبند مکتوبات مورخین یونانی نیز نیستند و در هرکجا که نوشته‌ی مورخ یونانی مغایر با افکار شخصی آنان است مورخ را فورا متهم به نادانی و نا آگاهی می‌کنند.

 

و آن‌چه افسانه انگاشتید

البته اسکندرنامه نویسان به علت عدم اطلاع از سرزمین‌های ذکر شده در اسنادشان افسانه‌سرایی  نیز کرده‌اند. اما  آن‌که از همه بیشتر پایبند اسناد خود ماند فردوسی است. راه طی شده  تا ظلمات را از نشان‌های فردوسی در شاهنامه‌اش که مطابق با اسناد باستان‌شناسی اروپا بود، یافتم  که  در کتاب مکتوب شد. این اسناد ورود اشکانیان  را به اروپا  و حضور آنان در زمستان در سرزمین ظلمات؛ «اسکان دینا وی»  اسکاندیناوی به معنی «اشکان دین آورد»، تایید می‌کند.

این است حدودی از  گفتار فردوسی بزرگ و اسناد آن جالب آن‌که این مکان‌ها در شاهنامه مطابق نقشه جغرافیا  نام برده شده است.

یکی شارسان کرده دارد ز سنگ               

که نپساود آنرا به چنگل پلنگ

زمین چار فرسنگ بالای اوست

 برین هم نشان نیز پهنای اوست

(اهرام مصر و پس از عبور از دریا)

 

 نه رومی نه ترکی و نه پهلوی

زبان‌ها نه تازی و نه خسروی

ز ماهی بدیشان همی خوردنی

ز جایی نبد راه آوردنی

 (نشان‌های جزیره سیسیل)

 

نگه کرد و مردم بی اندازه دید

چو نزدیک نرم پایان رسید

(«نرمان‌ها» نژاد مردم کشور فرانسه و اشتباه کاتبین شاهنامه در ایران)

               

که چونان شگفتی نشاید نهفت

درختی ست ایدر دوبن گشته جفت

سخنگوی و پر شاخ و با رنگ و بوی

یکی ماده دیگری نر ز اوی

(نقش معبد دیبورگ در آلمان و باور مردم آن زمان)

               

یکی اژدهایست زان روی کوه                

که گیتی شد از رنج زهرش ستوه

(سنگ نگاره اسلو)

               

                               

  همه در خور جنگ و روز نبرد

همه روی سرخ و همه موی زرد

(نژاد مردم این منطقه)

   

وزان برف‌ها گشت با کوه راست

دو منزل چو آمد یکی باد خواست

ز سرما و برف اندر ان روزگار

تبه شد بسی مردم پایکار

(آب و هوای این منطقه)

«اسکان دینا وی» را می‌توان به زبان پهلوی پارتی، «اشکان دین آور» خواند. اسکاندیناوی ریشه لغتی در زبان این منطقه ندارد. علت این نام‌گذاری بر این ناحیه را نام قومی می‌دانند که در سوئد با نام اسکانیا می‌زیسته‌اند. گویند این گروه دزدان دریایی بودند که ساکن سوئد شده‌اند.  

همه تن پر از موی و رخ همچو نیل         

بر و سینه و گوش‌هاشان چو پیل

بخسبند و یک گوش بستر کنند                

دگر بر تن خویش چادر کنند

(مجسمه سلتی  در موزه‌ی کشور آلمان، نژاد مردم انگلستان)

 

همه روی‌هاشان چو روی هیون        

زبان‌ها سیه دیده‌هاشان چو خون

سیه روی و دندان‌ها چون گراز          

که یارد شدن نزد ایشان فراز

(سکه گالیرها «سلت‌ها» )

 

ز هر کشوری دانشی شد گروه

دو دیوار کرد از دو پهلوی کوه

ز پی تا سر تیغ بالای اوی

چو صد شاه رش بود پهنای او

(دیوار اسکندی)

 

 زمین کشت جای نشیم و نشست

ز یاجوج و ماجوج گیتی برست

(در سرزمین یاجوج و ماجوج) 

  

شاهنامه خوانی

شاهنامه خوانی

پرنیان حامد، پژوهشگر

شاهنامه خوانی

شاهنامه خوانی

شاهنامه خوانی

شاهنامه خوانی

شاهنامه خوانی

شاهنامه خوانی

شاهنامه خوانی

 

شاهنامه خوانی

شاهنامه خوانی

شاهنامه خوانی

سامره مفتون(سیندخت) اجرای کلاس شاهنامه، داستان فریدون 

شاهنامه خوانی

شاهنامه خوانی

شاهنامه خوانی

شاهنامه خوانی

شاهنامه خوانی

شاهنامه‌خوانی آماندا

فرتور از اتنا صمیمی است.
منبع:   وبسایت امرداد

 

فیلم ها

دو کلیپ ویژه مهم در زیر

سخنرانی

سخنرانی پژوهشگر پرنیان حامد،  در فرهنگسرای ابوعلی سینا تهران پیرامون "اسکندر"

کلیک کنید:

http://www.aparat.com/v/9uJbP

 

پاسخگویی

پاسخگویی پژوهشگر پرنیان حامد،  در فرهنگسرای ابوعلی سینا به سوالات سخنرانی فوق

کلیک کنید:

http://www.aparat.com/v/9F1TV

 

پاسخ به نقد مقاله

پاسخ به نقد مقاله (راز نماد کتیبه پسرخورشید (شمش) در سیپار چیست؟)

http://www.cae.blogfa.com/post/201

عکس شماره 6642.

      سه کاسه یافت شده  بیانگر حقیقتی واضح و بی تفسیر از یکی بودن نماد های  صلیب شکسته و درفش کاویانی در کاسه میانی و مطابقت کامل آنها با نقشه  معبد سیپار در کاسه سمت راست که نماد معبد نبو در سمت چپ آن و نماد قصر شوش در سمت راست آن به وضوح نمایان است.

      حال با تفسیر های بدور از منطق و جستجوی این نماد ها در میان ستارگان آسمان تاریخ و آثار به جای مانده کشورمان را بیش از این تبدیل به افسانه های شاه و پریان کنید تا با بزرگ نمایی های بدور از منطق برای همیشه نیست و نابود شود.

      حقیقت آن است که در مقابل چشمان ماست منطق جمع بندی ساده آن است،  تفسیر و بزرگ نمایی آن عوام فریبی است.

با احترام

پرنیان حامد

تناقضات لوح شجره اوروک

تناقضات لوح شجره اوروک

The Uruk King List

روی لوح

TEXT: OBVERSE
Lacuna

TRANSLATION
Lacuna

DATES

   

1' /MU 21\

[mAššur-bâni-apli]

Aššurbanipal

21 years

668-631

   

2'ša-niš

/m\Šamaš-šuma-ukîn

Šamaš-šuma-ukîn

at the same time

667-648

   

3' MU 21

mK[an-da]-la-an

Kandalanu

21 years

647-627

   

4' MU 1

m dSîn2-šumu-lîšir2

Sin-šumlišir

1 year

626

   

5'u

m dSîn2-šarra-iš-ku-un

and Sin-šar-iškûn

   

6'MU 21

m dNabû-apla-usur

Nabopolassar

21 years

626-605

   

7' [M]U 43

m dNabû-kuddurî-usur

Nebuchadnezzar [II]

43 years

604-562

   

8' [M]U 2

mAmîl-dMarduk

Amel-Marduk

2 years

561-560

   

9' [MU] /3\ 8 ITI

m dNergal2-šarra-usur

Neriglissar

3 years, 8 months

559-556

   

10' [(...)] 3 ITI

mLa-ba-ši-dMarduk

Labaši-Marduk

[accession year] 3 months

556

   

11' [MU] /17?\

m dNabû-nâ'id

Nabonidus

17? years

555-539

   

12' [MU x

mK]ur-aš

Cyrus [the Great]

[x years]

539-530

   

13' [MU x

mKambu-z]i-i

Cambyses [II]

[x years]

530-522

   

14' [MU x

mDaria-m]

Darius [the Great]

[x years]

522-486

   

Lacuna

Lacuna

     

 

 

پشت لوح

TEXT: REVERSE

TRANSLATION

     

1' [š]á MU šá-nu-ú

mNidin-dB[êl]

[...] whose second name is Nidin-Bêl

[...]

336??

   

2' [M]U 5

mDa-ra-a-muš

Darius [III Codomannus]

5 years

336-331

   

3' MU 7?

mA-lik-sa-an-dar

Alexander [the Great]

7? years

331-323

   

4' MU 6

mPi-il-ip-su

Philip [III Arridaeus]

6 years

323-317

   

5' MU 6

mAt-tu-gu-un

Antigonus [the One-eyed]

6 years

317-311

   

6' MU 31

mSi-lu-ku

Seleucus [I Nicator]

31 years

311-281

   

7' MU 22

mAn-ti-'u-ku-su

Antiochus [I Soter]

22 years

281-261

   

8' MU 15

mAn-ti-'u-ku-su

Antiochus [II Theos]

15 years

261-246

   

9' [MU] [...]

mSi-lu-k[u]

Seleucus [II Callinicus]

[... years]

246-225

   

Lacuna

Lacuna

     

 

 

کتیبه اول به 14  داریوش  اول هخامنشی ختم می شود

کتیبه دوم از1.mNidin-dB[êl]شروع می شود شاه دوم 2  mDa-ra-a-muš داریوشی است و سپس الکساندر و شجره سلوکی

معلوم نیست مقدار شکستگی لوح چقدر است لذا شجره خشایارشا تا اردشیر سوم را مترجم به خواست خودش در قسمت شکستگی تفسیر کرده است

 

. mNidin-dB[êl] کیست ؟

Nidintu-Bêl (Old Persian Naditabira) was the son of a Babylonian official named Kîn-Zêr; Nidintu-Bêl himself was a man of some importance too.

Babylon, once the capital of an important empire, had been part of the Achaemenid empire since 539 BCE, but the quietness of the Persian rule had been disturbed in 522, when a Magian named Gaumâta had seized the throne and was killed by the Persian prince Darius, who became king on 29 September Immediately after this counter-coup, Nidintu-Bêl proclaimed himself king of an autonomous Babylonia. According to the Behistun inscription, he claimed to be the son of Nabonidus, the last king before Babylonia lost its independence, and called himself Nebuchadnezzar III. His 'first regnal year' is mentioned in a cuneiform letter from 3 October 522 BCE, and it may well have been written on the day of his inauguration.

TEXT: REVERSE

TRANSLATION

 

1' [š]á MU šá-nu-ú

mNidin-dB[êl]

[...] whose second name is Nidin-Bêl

[...]

336??

2' [M]U 5

mDa-ra-a-muš

Darius [III Codomannus]

5 years

336-331

3' MU 7?

mA-lik-sa-an-dar

Alexander [the Great]

7? years

331-323

لذا مطابق تفسیرات  خوداروپاییان سر لوح پشت لوح از زمان نبوخدنصر سوم اولین شورش بابل در زمان  داریوش اول شروع می شود  و این تنها  وقاهت مترجمی که جلوی ان تاریخ 336 با دوتا علامت سوال را می زند که سر وته ان را به هم بچسباند

mNidin-dB[êl] = Nebuchadnezzar III

   است بعد از او دوباره داریوش اول هخامنشی شاه بابل شد نه داریوش  سوم  بعد از او هم اراخی یا الکسی قیام کرد

Immediately, Darius advanced against the rebel. The Babylonians were unable to prevent the Persians from crossing the Tigris, and on 13 December, their army was defeated. Five days later, a second battle took place near Zâzâna on the Euphrates; again, Darius' army was victorious. Nidintu-Bêl was killed when Darius took Babylon. (The Greek researcher Herodotus [c.480-c.429] connects the siege of Babylon with the story of Zopyrus.)

This was not the end of the rebellious feelings. When Darius was in Media to wage war upon the rebel king Phraortes, a second rebellion took place in Babylonia, led byArakha, whose throne name was Nebuchadnezzar IV. Darius' general Intaphrenes took care of it in 521.

اراخا             ر= ل  خ= x

اراخا = الکسا

...............................................................................

اتفاقا دیودور  هم خاندان مقدونی را از اعقاب اشور  در همان حوالی ارمنستان بزرگ ادرس داده است

15 1 After the rule of the Assyrians came to an end with the death of their last king, Sardanapallus,34 there followed the period of the Macedonians.Caranus, who was covetous of possessions, before the first Olympiad……

Caranus این هم که همان کارن ، قارون و کارون خودمان است تاریخ ایران هم ادرس انها را در همین  منطقه  دیودور داده است

گیو از اعقاب قارن ( کارن ) پسر کاوه اهنگر است

..................................................................................................................................................

جالب ان که  این از موارد خاصی است که دو کتیبه یعنی سند دست اول کاملا با هم مطابقت دارند و مترجم لوح به مقتضی تعصبات شخصی هیچ توجهی به این همه سند ندارد که ندارد .

داریوش اول هخامنشی در بیستون

(16) King Darius says: After I had slain Gaumâta, the Magian, a certain man named ššina, the son of Upadarma, raised a rebellion in Elam, and he spoke thus unto the people of Elam: 'I am king in Elam.' Thereupon the people of Elam became rebellious, and they went over unto that ššina: he became king in Elam. And a certain Babylonian namedNidintu-Bêl, the son of Kîn-Zêr, raised a rebellion in Babylon: he lied to the people, saying: 'I am Nebuchadnezzar, the son of Nabonidus.' Then did all the province of Babylonia go over to Nidintu-Bêl, and Babylonia rose in rebellion. He seized on the kingdom of Babylonia [3 October 522].

 

(49) King Darius says: While I was in Persia and in Media, the Babylonians revolted from me a second time. A certain man named Arakha, an Armenian, son of Haldita, rebelled in Babylon. At a place called Dubâla, he lied unto the people, saying: 'I am Nebuchadnezzar, the son of Nabonidus.' Then did the Babylonian people revolt from me and they went over to that Arakha. He seized Babylon, he became king in Babylon.

 

پرنیان حامد 

پرسش و پاسخ ویژه 15

   پرسش و پاسخ ویژه 15

       تعداد ديگري از پرسش و پاسخ هاي قابل توجه پست هاي مختلف وبلاگ و يا ارسالي با ايميل،  پرسشها خلاصه شده،  درود و سپاس،  خوب و بد،  و اين قبيل را حذف كردم،  و تا آنجا كه شده اشتباه هاي املايي و انشايي آنها را اصلاح نموده ام.  بمنظور گسترش محیط دمکرات و آزادی اندیشه و قلم اینترنتی،  این پرسش و پاسخ ها توسط بانو پرنیان حامد پاسخ داده می شود،  جهت پرسش و پاسخ های انوش راوید در اینجا بروید.  توجه:  مطابق معمول این پست به مرور در چند روز آینده،  تا آخرین ظرفیت پر می شود،  یاد آوری نمایم،  گاهی از پاسخها ممکن است تا یکی دو هفته طول بکشد.

      خوانندگان عزیز وبلاگ،  خواهشمندم توجه نمایید،  اینجانب پرنیان حامد پژوهشگر تاریخ تا پایان دوران اشکانیان هستم،  در مورد سوالات تاریخ اسلام و یا سلسله ساسانیان و حمله اعراب به ایران با وجود اسنادی که در اختیار دارم،  قادر به پاسخ گویی مطلق نمی باشم.  لذا تقاضا دارم در این موارد،  با پژوهشگران تاریخ اسلام،  و مجتهدین اسلامی تماس حاصل نماید،  با سپاس.

   پرسش:  آیا نام حضرت ابراهیم (ع) میتواند معرب پراهام (پرهام) باشد؟  من کاری به اون فرد که خود را هیچکس نامیده ندارم ولی نام ابرام (یا ابراهام ) جدای ابراهیم در قران آمده...... من نگفتم الام عربیست منظورم این بود که آیا ریشه اش از زبان های سامی بوده یا نه؟ با سپاس از شما.

   پاسخ:  عزیز, مگر من مجتهد هستم این سوالات را از من می کنید؟  من نیاز به دو سند در کتابم داشتم رفتم پرسیدم اجازه گرفتم گذاشتم آنجا!  شما سوال اسلامی دارید وقت بگیرید از یک مجتهد بروید بپرسید.  قبل از اینکه تشریف ببرید هم بشینید روی یک کاغذ زیر هم بنویسد "ا ب ر ا ه ی م" و " پ ر ا ه ا م"  (ا ب) یک لغت را برداشتید کردید( پ) بعد (ی) ان را برداشتید کردید (ا) مگر ممکن است؟  شما برداشتید لغت را به کلی و بی منطق عوض کردید.  نمی دانم شاید هم بشود بپرسید من نمی دانم.  لغت ابرام هم اگر هزاران بار در قرآن آمده است در مورد حضرت ابراهیم سوال و جوابی است باید بنویسد حضرت ابراهیم (ع) خودتان هم اشاره کردید "جدای" ابراهیم آمده است.

      لغت الام می تواند لغت بابلی و یا لغت آشوری باشد.  در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی اشاره ای است که به مردمان شمالی ایل آن می گفتند ممکن است لغت ایل ام منظور ایلی با نام ام باشد اما من هنوز به اندازه کافی سند ندارم که بتوانم چنین چیزی را به اطمینان به شما بگوییم.

   پرسش:  خانم پرنیان حامد شما در گفت و گو با ناصر پور پیرار بش گفتید: که قران دست نویس توسط حضرت محمد (ص) در کدام موزه است؟از شما خواهش میکنم که این نوشته را از وبلاگ پاک کنید زیرا پیامبر (ص) امی بودند و سواد نداشتند و علی ابن عمران(ع) و زید ابن ثابت و عمر ابن خطاب قران را به نگارش در اوردند.حتما پاکش کنید با سپاس...

   پاسخ:  همه می دانیم که حضرت محمد (ص) امی بودند,  همه می دانیم که معجزه قرآن در همین امر است.  سوال این است که آیا چون دستخطی از حضرت محمد (ص) موجود نیست می توان قرآن را انکار کرد؟  خیر نمی توان. آیا چون دستخطی از حضرت موسی موجود نیست می توان تورات را انکار کرد؟  خیر نمی توانیم. آیا چون دستخطی از حضرت عیسی موجود نیست می توان انجیل را انکار کرد؟ خیر نمی توانیم.

   تمام فلسفه ناصر پورپیرار متاسفانه با توهین به اساتید کشورمان از جمله مرحوم ایرج افشار, مرحوم مجتبی مینوی و... این است که چون شاهنامه به دستخط فردوسی موجود نیست پس شاهنامه فردوسی مردود است‍! آیا می توان این فلسفه را باور کرد؟ خیر نمی توان.

   پرسش:  خانم پرنیان حامد کی یعقوب ع را کثیف خواند؟ من گفتم بنی اسراییل که معنیش فرزندان یعقوب است نه خودش. ما باید به قومی که پیامبرانش را انکار میکرد و به قتل میرساند و شرور و خونخوار و ایراد گیر بود و از نیل تا فرات ارث خود میخواند و بار ها به خاطر اعمال شنیشان از طرف اروپاییان از اروپا خارج شده اند!! و حضرت اسماعیل ع را وحشی و اعوذ بالله زنا زاده خوانده اند باید چی بگیم؟ در کتاب افرینش از کتب عهد عتیق امده: (اما سارای زن ابرام, بچه دار نمیشد. پس او کنیز مصری خود هاجر (ها اجری) را به ابرام داد و گفت خداوند به من فرزندی نداده است, پس تو با این کنیز همبستر شو تا برای من فرزندی به دنیا اورد. ابرام با پیشنهاد سارای موافقت نمود. ابرام با هاجر همبستر شد( حتی نمیگن ازدواج کرد) و او ابستن گردید...... فرشته وحی فرمود: نزد بانوی خود برگرد و مطیع تو باش .... اینک تو (هاجر) حامله هستی و پسری خواهی زایید  .نام او را اسماعیل (یعنی خدا میشنود) گذار چون خدا اه و ناله تو را شنیده است. پسر تو وحشی خواهد بود (یعنی حضرت اسماعیل) و با برادران خود سر سازگاری نخواهد داشت. او ضد همه و همه ضد او خواهند بود) من باید به قوم بگم قوم تمیز؟  به خاطر این چرندیات؟

   پاسخ:  این پرسش را هر که مطرح کرده است:  اگر ابراهیم ایرانی بوده پس باید بگیم یک سوم تا دو سوم پیامبران الهی ایرانی بوده اند!!!  باید بگیم قوم کثیف بنی اسراییل (بنی یعقوب) ایرانی بوده اند.

   بنی یعقوب را کثیف خوانده است بنی یعقوب یعنی:  حضرت یوسف, حضرت موسی,  حضرت داوود, حضرت سلیمان ....

   من می گویم اسکندر , الکساندر نیست شما بر می دارید فحش می دهید به  پیامبران! شما بدون خواندن کتاب, بدون اطلاع از طرز تفکر پژوهش گر آن فقط عادت کردید بگویید نه! و به هم بپرید! شما دنبال حقیقت نیستید, شما دنبال جنگ و جدل با هموطنی هستید که خواسته, عقیده, و گفته خودتان را با کوشش و زحمت و تحقیق و پرس و جو از مجتهد و.... به چاپ رسانده است. کتاب اسکندر تاریخ ایران الکساندر یونانی نیست صفحه 102:

    کتاب اصلی زردشتیان را که اسکندر به هروم فرستاده است امروزه با نام توریت به جهان عرضه کرده اند. حضرت موسی پیامبر خدا هزار و اندی قبل از میلاد مسیح در مصر به دنیا آمده است و به پیامبری رسیده و تنها اتفاقات و سخنان این زمان مطلق به این پیامبر و کتاب آسمانی او تورات است،  بقیه آنچه موجود است مطلق به دین زردشتی مغان است نه دین یهودی که دارند با تشابه نام میثره (میترا) و موسی تمامی احکام و سنن دین میترایی را با نام یهود و توریت به خورد جهانیان می دهند! میثره اگر خود جمشید (حدود2200سال قبل از حضرت موسی) نباشد به زمان فریدون (حدود 500سال قبل از حضرت موسی ) بوده است!

 * پرستیدن  مهرگان  دین  اوست  <><> تن  آسانی و خوردن  آیین اوست *

 * کنون یادگار است از او ماه مهر <><> بکوش و به رنج ایچ منمای چهر *

   بنی اسرائیل اگر خود را از نژاد حضرت یوسف نوه حضرت ابراهیم میدانند که حضرت ابراهیم خود پیامبری متولد بابل و ایرانی است! اینان تنها خاندان کوچکی از فرهنگ ,تاریخ و ملتی بزرگ با نام ایران بوده اند که پس از به ستوه آوردن پیامبر خود حضرت موسی مشغول به بستوه آوردن جهانیان شده اند!

   قوم بنی اسرائیل آنقدر در تاریخ جهان دستکاری کرده اند که نه تنها تمیز آن غیر ممکن مینماید،  بلکه دیگر نمی دانیم کدام روایت را باور کنیم و کدام را انکار! پناه بیاوریم به گفته های ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه:

-          آری در قومی چون بنی اسرائیل که چندین مرتبه در ایشان قتل واقع شده و به اسارت برده شده اند دور نیست که چنین اختلافات روی دهد,  و بهتر این است که این بحث ها را کنار بگذارند و به کار دیگر مشغول شوند تا آنکه بامداد رستاخیز رسد.

   پرسش:  چرا مقبره کوروش بزرگ خالی از جسد است به قول راهنمایان پاسارگاد؟ آیا دزدیده شدن جسد به حمله اسکندر و اعراب مربوط نیست؟

   پاسخ:  بله،  به احتمال زیاد مربوط است،  فقط امیدوارم که میتری دات (اسکندر )  آن را برداشته باشد و نه اعراب! جسد کوروش کبیر به صورت مومیایی است،  که بر روی گردن آن اثر ضربه شمشیر دیده می شود.  این مومیایی متاسفانه امروز در مقبره او نمی باشد چه اتفاقاتی  ممکن است افتاده باشد :

1.         میتری دات ( اسکندر ماد نژاد ) به علت آن که مادر  کوروش کبیر دختر پادشاه ماد بوده است این مومیایی را به سرزمین مادها انتقال داده باشد.

2.         در زمان حمله اعراب که همه جا را به آتش کشیدند و از بین بردند این مومیایی را نیز از بین برده باشند و یا طبق سنن اسلامی همان گوشه کنار ها به خاک سپرده باشند .

3.         به علت آنکه این مومیایی توسط ایرانیان انجام شده بود،  و نه مصریان و ایرانیان در این کار تبحر زیادی نداشته اند این مومیایی بر اثر مرور زمان در همان محلی که بوده کم کم از میان رفته باشد.

   انوش راوید:  فاصله زمانی تا داستان حمله اعراب خیلی زیاد است،  در این مدت چندین بار دین و مذهب های منطقه تغییر کرده،  و حکومت های مختلف آمده و رفته اند،  هر گونه سرقت، گنج جویی، انهدام و غیره در همان ابتدای تغییرات حکومتی انجام پذیرفته است.  بنظر من باید در این رابطه تحقیقات صورت پذیرد،  چه بسا هواداران در آن دوران،  مومیایی ها و اشیای قیمتی را در جایی و غاری پنهان کرده باشند،  تا از دست حوادث دور بمانند،  مانند مومیایی که هنگام راه سازی در حومه سنندج سال 87 یافت شد،  و یا دره فراعنه مصر باستان،  و محقق این زمینه در صورت کشف آنها،  به شهرت و ثروت کلانی خواهد رسید.

   عکس ویرانه های معبد باستانی آنکور کامبوج،  که در نزدیکی شهر سیمبری قرار دارد،  عکس های باکره آسمانی آبسراتا،  که زینت بخش دیوارهای بلند هستند،  و مار هفت سر ناگا،  که کنترل کننده باران است.  غربی ها رد پای معماری یونان باستان را در این معبد یافته اند،  چه بسا این یونان یونی ان و ایران باشد،  عزیزان هم میهن که در جنوب غرب آسیا هستند،  به این معبد بروند،  و با تهیه عکس و فیلم و ارسال آن برای کارشناس باستان شناس در ایران،  نسبت به شناسایی بیشتر و تحقیقات باستان شانسی ایرانی در آنجا اقدام شود.  عکس شماره 6422.

   پرسش:  با درود آقای راوید،  از خانم پرنیان حامد بپرسید شکست نبوکد نصر بابلی بدست کوروش بزرگ و پادشاهی کوروش بزرگ در چه سالی بوده؟  از ایشان بسیار تشکر کنید.

   پاسخ: 2302( با حدود 10 سال تقریب ) یعنی 2302-2312 سال پیش آغاز حکومت کورش کبیر در ایران , به استناد بندهش ( متن پهلوی ساسانی) شاهنامه فردوسی (ادبیات ایران) و تاریخ بلعمی ( تاریخ بازنوشته شده بعد از حمله اعراب)  می باشد که به صورت زیر محاسبه شده است :

431 سال حکومت ساسانیان + 276 سال حکومت اشکانیان + 14 سال حکومت اسکندر= 721 سال از اسکندر تا حمله اعراب به ایران . 222 سال حکومت هخامنشی + 721 سال = 943 سال از کورش بزرگ تا حمله اعراب به ایران . اعراب 31 هجری به ایران حمله کردند که می شود 1359 سال پیش +  943 = 2302 سال پیش آغاز حکومت کورش کبیر در ایران .

من فقط از هر نمونه یعنی متن پهلوی, ادبیات و تاریخ بازنوشته شده یک مثال را در کتاب بررسی کردم همه تاریخ ها همین را می گوید اثارالباقیه هم همین است و ...... این سه سندی در کتاب است که برای بررسی زمان حمله اسکندر به ایران آمده است : کتاب صفحه 24

در بندهش آمده است :

460  سال حکومت ساسانیان و 268 سال حکومت اشکانیان و 14 سال حکومت اسکندر بوده است که مجموع این ارقام برابر 742 سال می باشد . حمله اعراب به ایران 652 میلادی بوده است .

90 = 652 -742 پس حمله اسکندر به ایران به گفته بندهش برابر 90 ق.م است.

در شاهنامه فردوسی آمده است :

502  سال و 5 ماه و 23 روز حکومت ساسانیان و 200 و اندی سال ملوک الطوایفی ایران و 14 سال حکومت اسکندر که مجموع این اعداد برابر 716 و کسر ان از 652 برابر 64 است و به روایت شاهنامه فردوسی حمله اسکندر به ایران 64 ق.م می باشد.

در تاریخ بلعمی آمده است :

431  سال حکومت ساسانیان و 276 سال حکومت اشکانیان و 14 سال حکومت اسکندر که مجموع ان برابر 721 و کسر آن از 652 میلادی برابر 69 و به روایت بلعمی حمله اسکندر به ایران 69 ق.م است.

در این قسمت کتاب و همچنین  ضمیمه کتاب باز هم اسناد بیشتری بررسی و تقدیم حضورتان شده است.  من از شما سپاسگزارم که در جستجوی حقیقت تحقیق می کنید.

   پرسش:  آرامگاه مردخای در همدان پس مال کیه؟

   پاسخ:  مال خود مردخای وزیر اخشویرش . فقط اخشویرش خشاریارشا ی هخامنشی نیست.  قدمت اخشویرش خیلی بیشتر از خشایارشا است.  این گفته را ببینید :

   بگفته شائول شاکد، استاد ارشد دانشگاه عبری اورشلیم و پژوهش‌گر نامدار تاریخ یهودیت،  در نوشتار مربوط به پوریم در دانشنامه ایرانیکا،  گواهی بر صحت این داستان از دیدگاه تاریخی وجود ندارد،  و معمولاً در مورد واقعیت تاریخی داستان با شک و تردید نگریسته می‌شود.  نظریه‌ هایی وجود دارد که داستان بر مبنای اساطیر ایلامی و یا بابلی است

آرامگاه این وزیر همانگونه که می بینید در همدان است،  نه شوش و نه تخت جمشید.  اخشویرش و وزیرش هر دو از ایلامیان بودند و نه هخامنشی ها.  سندیت صحت پوریم را من می توانم ثابت کنم (البته در داستان پوریم به نفع یهود و به ضرر ایران خیلی اغراق شده است) به یک شرط وقتی می گوییم گشتاسپ, شما زود به افسانه های شاه و پریان فکر نکنید وقتی می گوییم فردوسی قبول کنید که مورخ تاریخی است و تاریخ ایران را نجات داده است و شاهنامه افسانه و قصه نیست.  (این مدارک تاریخی ایران که تاریخ بلعمی و آثارالباقیه و بندهش و....هم از آن جمله اند همه همان حرف شاهنامه فردوسی را می گویند اصرار من به شاهنامه فردوسی فقط به خاطر آن است که این اثر کاملتر و ترتیب آن پشت هم رعایت شده است) آنچه در دنیا نمی توانند صحت آن را ثابت کنند از روی تاریخ ایران می توان ثابت کرد.  مو به مو به زبان مادری شما جلوی چشمانتان است باور نمی کنید بلند می شوید می روید دنبال اسنادی که با شک و تردید و جابه جایی شاهان ایران برای تان دیکته کرده اند و خودشان هم توش مانده اند  بعد آرامگاه را در همدان می بینید کتیبه را در شوش و تخته جمشید باز به تاریخ مکتوب خودتان رجوع نمی کنید!  باز می دوید دنبال هرودوت یونانی و پوریم یهودی.

اسناد ایرانی را شما باید بخوانید و ترجمه کنید که اروپایی و یونانی و یهود هم بتواند کمبود های تاریخش را جبران کند نه آنها برای شما!

   پرسش:  درود!  سعدی درباره ی اسکندر رومی داستانی نوشته :

اسکندر رومی را پرسیدند:

دیار خاور و باختر به چه گرفتی، که پادشاهان پیشین را، گنج و زندگانی و زمین و لشگر ، بیش از این بوده است و ایشان را چنین چیرگی فراهم نشده؟

گفتا: به خواست آفریدگار، هر سرزمینی را که گرفتم، مردمش نیازردم، و نام پادشاهان مگر به نکویی نبُردم!

"گلستان بخش یکم داستان 41"

از دید من که درسته ولی آیا شما این داستان رو درست می دونید؟!

   پاسخ :  درود بر شما,  بله درست است.  اسکندر که خود از مادها بوده است و خود ایرانی بوده است (به احتمالی از نوادگان بردیا پسر کورش کبیر و به احتمال دیگر از نوادگان فرورتیس ماد) روش کوروش کبیر را در حکومت و جهانگیری خود اتخاذ کرده است.

   پرسش:  "گرد" در پایان برخی نامها همچون : یزدگرد ، بروگرد(بروجردی ها خودشون میگن بروگرد) ، دارابگرد ، سوسنگرد و هشتگرد (در نزدیکی کرج) نشانگر چیست؟!

   پاسخ:  در مورد دارابگرد طبری نوشته است: " داراب شهری ساخت و آن را داراب کرد نام گذاشت"  لغت واضح "کرد" است و  کرده داراب معنی میدهد همین گونه است جم کرد که منظور ساخته جمشید است و خیلی از قصر ها دژ ها و شهر ها در تاریخ ایران به صورت سازنده + کرد آمده است.  برو کرد و سوسن کرد  هم می تواند پیرو همین رسم قدیمی نامگذاری شده باشد اما در مورد یزدگرد و هشتگرد محبت بفرمایید از اساتید ادبیات فارسی بپرسید که یزدگرد است یا یزد کرد ؟

   پرسش و شعر :

درودم  از ته دل   بر تو ایران  <><>  همیشه نام  تو  باشد  به  میدان

شکست با دشمنان کاغذی بود  <><>  دروغ است گفته های مرد یونان

"خودم"

   درودی دوباره!  می خواستم چند تا پرسش که چندگاهی بود اندیشه ام را سرگرم خودش کرده پاسخ بدین!

   کشور کامبوج در خاور هندوستان کنونی میتونه یکی از کشورهایی باشه که کمبوجیه به ایران افزوده؟!

   پاسخ :  خیلی مشکل بتوان چنین چیزی را باور کرد طبق تاریخ دو کشور ایران و هندوستان (آریابهارات) داریوش هند را فتح کرده آن هم غرب آن را نه شرق!  لاجرم کمبوجیه که قبل از او بوده است به هند امروزی نرفته است مگر آنکه آینده گان به یاد او این نام را به این مکان گذاشته باشند که این هم بعید است.  کسی خیلی در تاریخ دل خوشی از کمبوجیه نداشته که نام او را به یادگار به محلی بگذارد.

   انوش راوید:  مسلمان شدن بخشی از مردم هندو چین و اندونزی و فیلیپین،  توسط اسماعیلیان و دانشمندان و دریانوردان ایرانی انجام پذیرفته است،  بهمین جهت اسامی تاریخی ایران در آنجا فراوان یافت می شود،  که توسط آنها رفته است،  در این باره بزودی می نویسم.  در کامبوج یا خمر تاریخی،  آثار تاریخی 2500 ساله بزرگی وجود دارد،  که از قطعات سنگ های بزرگ تشکیل شده است،  و نمونه ای در هندو چین ندارد،  این آثار فقط در دوران باستان،  که برابر با زمان سلسله هخامنشیان بوده استفاده می شده است،  بعد از این دوره بطور کامل بدون استفاده و بهره برداری مانده و رها شده است.  بزودی در این باره می نویسم و از دانشجویان و توریست های ایرانی مقیم هند و چین می خواهم،  در میان آن آثار بگردند ببینند رد پایی از تمدن ایرانی در آنها یافت می شود یا نه،  تا ادامه تحقیقات حرفه ای را سازمان دهیم.

   پرسش:  دکتر جهانگیر مظهری کتابی در دست چاپ دارند درباره ی اینکه هخامنشیان نخستین کسانی بودند که به آمریکا رسیدند!  این گفته رو چگونه ارزیابی می کنید؟!

پاسخ :  کتاب دکتر جهانگیر مظهری را ببینیم , بخوانیم , اسناد ایشان را بررسی کنیم , ارزیابی کنیم بعد اظهار نظر کنیم !  ایشان اگر مدارک محکمی بر صحت این ادعا داشته باشند, چرا که نه !

   پرسش:  میشه فهرست درستی از پادشاهان اشکانی بنویسید؟!

   پاسخ :

  تاریخ بلعمی                                              شاهنامه فردوسی                   شاهنامه ابومنصوری

اشک پسر داراب 10سال                                                                      اشک بن دارا    13 سال

اشک 10سال (اشک هفتم)                                اشک از نژاد قباد                  اشک بن اشک   25 سال

شاهپور 60سال        (اشک هشتم)                       شاهپور خسرو نژاد                شاهپور بن اشک 30 سال

گودرز 10 سال        (اشک نهم)                         گودرز اشکانیان                   بهرام بن شاهپور 51 سال

بیژن 21سال(اشک دهم)                                   بیژن کیانی                         نرسی بن بهرام   25 سال

گودرز 19 سال(اشک یازدهم)                                                                 هرمز بن نرسی  40 سال

نرسی 40سال(اشک دوازدهم)                             نرسی                              بهرام بن هرمز    5 سال

هرمز 17 سال(اشک سیزدهم)                             اورمزد                             هرمز                     7 سال

اردوان 12 سال(اشک چهاردهم)                                                              فیروز بن هرمز 20 سال

کسری 40سال(اشک پانزدهم)                             ارش                               نرسی بن فیروز 30 سال

بلاش 24 سال(اشک شانزدهم)                            اردوان                            

اردوان 13 سال       (اشک هفدهم)                  بهرام اشکانی(اردوان بزرگ)            اردوان     20 سال

            276 سال                          دویست و اندی سال                                        266 سال

 

شجره خاندان اشکانی ابوریحان بیرونی  آاثارالباقیه

نام پادشاهان                       لقب               جدول اول              از اوستا                           نسخه موبد *

اسکندر رومی                                          14سال              اسکندر رومی  14 سال      اسکندر رومی14سال*

اشک بن اشکان                حوبنده                13سال              اشک بن بلاش 52 سال      اشک بن دارا10سال

اشک بن اشک بن اشگ      اشکان                25شال              شاپور ابن اشک 24سال     اشک بن اشکان20سال

شاپور بن اشک                زرین                 30سال              جودرز بن ویژن20سال     شاپور بن اشکان60سال

بهرام بن شاپور                 حورون              21سال              پسر برادر او ویژن 51سال     بهرام بن شاپور11سال

نرسی بن بهرام                 کیسور                25سال              جودرز بن ویژن19 سال     بلاش بن شاپور11سال

هرمز بن نرسی                سالار                 40سال              نرسه بن ویژن30 سال       هرمز بن بلاش40سال

بهرام بن هرمز                 روشن                25سال              عم او هرمزان17سال         فیروزبن هرمز17سال

فیروز بن بهرام                 بلاد                   17سال              فیروزان بن هرمزان 12سال      بلاش بن فیروز12سال

کسری بن فیروز               براده                  20سال              خسرو بن فیروزان 40سال      خسرو بن ملاذان 40سال

نرسی بن فیروز                شکاری              30سال              بلاش بن فیروزان 24سال       بلاشان         24سال

اردلان بن نرسی               اخیر-الاحمر        20سال              اردوان بن بلاش 55سال     اردوان بن بلاشان 13سال

280سال                                           358سال                 258 سال*

   پرسش:  توی تاریخ اشکانیان اومده که فریاپت پدر ارشک پسر اردشیر (یا داریوش) دوم هست این رو چگونه ارزیابی می کنید؟!

   پاسخ :  من که می گوییم برداشتند برایمان تاریخ نوشتند خودشان هم توش ماندند شما باور ندارید!  داری هوش (داریوش) و یا ارد +شیر هر دو لقب مذهبی است,  پادشاهان هخامنشی داشتند ولی پادشاهان ماد قبل از آنها این القاب را داشتند.  این تاریخی که شما اینجا آوردید از همان  تاریخ یونانیان است که شاهان را با هم قاطی کردند و برایمان دیکته کردند.  کتیبه داریم تخت جمشید نوشته:  ارشک پسر اردشیر سوم  است.  حالا منظور از این فریاپت خود اردشیر سوم پسر اردشیر دوم است؟ و بعد طبق همین تاریخ های دیکته شده ارشک (ارشاک) پسر فریاپت در سال 247 ق.م در باختریش از فرمان اکاتوکلیس (سردار الکساندر) سر کشید و دولت اشکانی را در ایران استوار کرد.  به به عجب جالب شد پسر اردشیر سوم پادشاه هخامنشی یا پسر برادر او فرقی ندارد,  قبل از حمله الکساندر یونانی به ایران از دستور سرداری که الکساندر یونانی  به حکومت ایران گذاشته بود!  سر پیچید و حکومت اشکانی را (قبل از به حکومت رسیدن  داریوش سوم  که تازه قرار بود 6 سال بعد به دست الکساندر یونانی کشته شود!) در ایران در سن 110 سالگی  استوار کرد.

حال اگر الکسندر یونانی (320 ق.م  واقعا اسکندر (75.ق.م ) نباشد چه می شود؟  این 247 ق.م که نوشته می شود 73 سال بعد از حمله  الس (والی) اندروس (سوریه ) به باختریش که موصل روبه روی نینوا بوده است که در زمان گشتاسپ نامی در ایر- ان و حدود داریوش اول هخامنشی در پارس بوده است.  پادشاهی که پس از گشتاسپ بوده است بهمن نام دارد که لقب او در متون ساسانی  اردشیر است.  نوه او ارشاک در موصل و نینوا حکومت اشکانی را پایه گذاری می کند و پس از فتح سوریه توسط آنان لغت الس اندروس تبدیل به اشک اندروس می شود. پادشاهان این گروه تا اشک هفتم همزمان با حکومت هخامنشی بوده اند.  و بر روی سکه های این پادشاهان اشکانی شاه نوشته شده است و نه شاه شاهان!  میتری دات ( مهرداد اشکانی ) اشک هفتم است و در سال 73 ق.م حکومت هخامنشی را شکست داده لقب شاهشاهان را به خاندان اشکانی می آورد.  سکه او اولین سکه اشکانی است که روی آن شاه شاهان نوشته شده است.

تازه این که اینجا نوشتم برایتان دقیق هم نیست من شش سال دنبال تفاوت اسکندر و الکساندر بودم اسناد اشکانیان در این تحقیق اجبارا جمع شده است.  هنوز نشسته ام این اسناد را مرتب کنم و پشت سر هم منطقی بگذارم,  اما با همین اسناد نا مرتب خودتان قضاوت کنید کدام حرف منطقی تر است تاریخ کهن ایران یا تاریخ ایران نوشته شده توسط  یونانی ها؟! (تازه باز هم اون مورخ اصلی یونانی درست نوشته این مفسرین بعدی برداشتند همه تاریخ را قاطی هم کردند.) اما چه اصراری است به تفسیر و مقایسه و پیدا کردن واقعیت شاهان  تاریخی که یونانی برایمان  نوشته!  خودمان اصل این تاریخ را در اختیار داریم.

عکس تعدادی کتاب خطی،  عکس شماره 4021 .

جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران    http://ravid.ir